Wednesday, October 07, 2009


برگمن به به روایت نقره

آدم باید زنده گی کردن را یاد بگیرد. من هر روز تمرین می کنم. بزرگترین مانع کار این است که خودم را نمی شناسم. کورمال راه می روم. اگر کسی مرا آنطور که هستم دوست داشته باشد، ممکن است بالاخره جرأت کنم نگاهی به خودم بیاندازم. برای من این امکان یک دست یابی زیباست.
***

اعتقاد به هرگونه محدودیت صرفا ناشی از ترس و تعصب است. حدی وجود ندارد، نه برای افکار و نه برای احساسات. حدی وجود ندارد. اضطراب است که حد را می سازد.

***

یک مادر و یک دختر، چه ترکیب وحشتناکی از احساسات و اشتباهات و نابودکردن ها. همه چیز ممکن است و به نام دوست داشتن و دلسوزی انجام می شود.

سونات پاییزی

4 comments:

behnam said...

cheghadr ino dost daram khayli khobe.

tavarish said...

chi mishod age adam bikhial e mahdoodiat mishod!!

Anonymous said...

1اگر یکی ...آنطور که هستم...، شاید برا برگمن جواب بده اما اگه ما باشیم، اون بدبختی که دوستمون داره چه جوری اینو ثابت کنه؟ یعنی خدا نکنه چیزی بخواد یا شکایتی بکنه، اونوقت دنیا رو روی سرش خراب می کنیم که ای دروغگو! من همینم که هستم! دیدی دوستم نداشتی! حالا بدو دنبال بخشش...2 پس بهتره اگه آدم مثل من می ترسه یا تعصب داره، بگه حد وجود داره، اونم چه حدی! اینجوری تکلیفش با افکار و احساساتش شاید بهتر معلوم بشه...و 3 چی بگم؟! بعله، هر جنایتی به اسم محبت

نقره said...

بهنام: اگه ازم خواهش کنی شاید دادم بِت دیدیش

تاواریش: آقامون برگمن که می فرمان حدی وجود نداره. مام می گیم وحود نداره.شما ترس و تعصب رو کاش بیخیال شو. از ما گفتن بود.

ناشناس خان: والا چه عرض کنم... واسه ما که جواب داد! اینایی که گفتی همون از سر همونطور که هست آدم و دوست نداشتنه جانم. بله.