Wednesday, February 11, 2015

چهارشنبه

  یه صحنه ای هست توی فیلم پری که صفا داره برای گرفتن جنازه ی سوخته ی اسد میره پزشکی قانونی. توی  راه سرش رو تکیه داده به پنجره ی تاکسی و هق هق  گریه میکنه. یکی از مسافرا ازش میپرسه: عزاداری آقا؟ صفا جواب میده که :بله.  با جواب صفا اون مسافر و زن همراهش هم میزنن زیر گریه. راننده ی تاکسی برمیگرده عقب رو نگاه میکنه و اونم های های گریه اش بلند میشه
  صفا روبروی پزشکی قانونی پیاده میشه و تاکسی گریه کنان از تصویر میره بیرون.

نشستم روی مبل سرم رو تکیه داده ام به بالشت  و اشک میریزم گاهی های های گاهی بی صدا هیچ کدوم ازین صندلیا ، میز یا حتا کتابا ازم نمیپرسن چته. نه با من زاری میکنن نه بی صدا به حال خودشون اشک میریزن.