Tuesday, April 28, 2009

عکاس شده ان دیگه همه واسه من !
.
.
.

Wednesday, April 22, 2009

باد می وزد. لا به لای ملافه ها غلط می زنم و با خنکی پارچه های سفید لبخند می زنم. با لبخندم رویایم می گیرد پا برهنه توی کوچه راه میروم و باد دامن رنگارنگم را جلوتر از خودم می برد. گفت لبخند به تو نمی آید. چیزی در پای برهنه ام فرو می رود. صدایت می کنم. زبانم را نمی فهمی. کمک می خواهم اما به زبان دیگری است که تو نمی دانی انگار . غصه ام می گیرد. پس این دامن های رنگی و النگو های پر صدا چه به دردی می خورند وقتی تو با زبان دیگری ازشان تعریف کنی؟ دیگر خیالم نمی آید. تمام ملافه ها هم گرم شدند. لبخند کثیفم را پاک می کنم.
باد هنوز می وزد اما شلوار جین زمختم با این بادها تکان بخور نیست.
.
.
.

Tuesday, April 14, 2009

درد دیگری وجودم را کبود می کند. ذهنم خالیست. جز حس حقارتی خودساخته که مانند یک جور بیماری لاعلاج سعی در نادیده گرفتنش دارم. در خودم می پیچم. هیچ باور به جبران چیزی ندارم که می دانم کلماتم در بیان ذهن کثیفم زیاده رفته اند و شبیه دستگاه های ویدئوی قدیمی نیست که با یک دکمه بشود صحنه ی بوسه را دوباره دید.
دستش سرد است. سوزن را که در بدنم فرو می کند همراه مایع بی رنگ آرامشی در تنم جاری می شود . لبخند می زنم. حالم خوش است اما نمی دانم چرا اصرار دارد مرا از روی تخت بلند کند! می پرسد همراهم کیست و می شنود که هیچ کس. حق با اوست. نباید تنها می آمدم. پایم را که بیرون می گذارم هوای سرد مثل یک سیلی خوشی را از کله ام می پراند. هنوز ذهنم خالیست. درد هم... دیگر ندارم.
.
.
.

Monday, April 13, 2009

و فرار آسان ترین راه شد.
.
.
.

Saturday, April 11, 2009

و اینگونه است که دیگر چیزی از آدم باقی نمی ماند.
هیچ چیز.
.
.
.

و اینگونه است که دیگر چیزی از آدم باقی نمی ماند.
هیچ چیز.
.
.
.

Tuesday, April 07, 2009

او
همه ی آنچه را نباید
دانسته بود

گریه می کرد و نمی دانست
اگر شانه هایش بلرزد
عروسک بی سر از دست کودک می افتد
و کلاغان کبود
بر باغ های باژگون زیتون
آوازی تلخ را دم می گیرند

.
.

Friday, April 03, 2009

همه ی آدما نسبت به یه چیزایی احساس مالکیت دارن. خونه،ماشین، زن، بچه. اما بعضیا هستن که موسیقیایی رو که می شنون، فیلمایی که می بینن رو صاحب می شن. خودشونو کاشفش می دونن و کلی به خودشون مغرور می شن.
قبلنا زیاد مشکل نبود همه می تونستن صاحب آهنگا و فیلما بشن بدون اینکه کسی خبردار شه کی صاحب چیه. حالا یهو یه شب آدم می بینه آهنگشو یکی برداشته یه جا شر کرده. آهنگ اونو. که خودشم یواشکی بهش گوش می داد رو دزدیده برداشته گذاشته یه جا که همه بشنون.
می خواد داد بزنه نه! این آهنگ مال منه فقط من می تونم باهاش خاطره داشته باشم. فقط منم که بلدم دوسش داشته باشم. مال منه. فقط مال من!
اما هیچ فایده نداره. کرور کرور آدما میان و دقیقه ای صد بار آهنگ من برای غریبه ها پخش می شه.
دیگه بی صاحابه.


.
.
.