Wednesday, October 21, 2009

زیاد همدیگه رو دیده‌ایم و می‌بینیم. خیلی به هم نزدیکیم. ولی من یادم نرفته که بارِ اول چقدر شیفته‌ی هوش و ادب و رفتارت شدم. یادم نرفته بارِ دوم رو که حالم بد بود و برام موسیقی گذاشتی و همون‌جا روی مبل خونه‌تون ولو شدم و سرم رو گذاشتم روی پاهات و خیلی بامحبت نوازشم کردی. یادم نرفته شک و تردید روزای اول رو که نمی‌خواستم بهت نزدیک بشم. یادم نرفته که یه روز صبح خیلی زود با من اومدی کوه فقط برای همراهی من. صبح‌های زودِ با هم بودن‌مون رو یادم نرفته. یادم نرفته بوسه‌ی اول رو. یادم نرفته شدت پیش رفتنِ رابطه رو، انگار که ماشین زمان سوار شده باشیم، توی یه ماه به اندازه‌ی چند سال رفاقت کردیم. یادم نرفته دوری‌مون رو، بی‌تابی‌هام رو، صبوری‌هات رو.

No comments: