Friday, October 09, 2009

و آدم مست که باشد، خیلی مصت که باشد همه چیز جور دیگری می شود. تایپ کردن لغات هم. همه چیز چرخه ای می شود از رفت ها و بازگشت ها. دیدن آدم ها و دلتنگشان بودن. از خنده های بی دلیل و بغض های بی دلیل تر. تجسم آن زمان که کسی می رود و تو که مانده ای با رابطه های بی ربطی که دوستشان داشته و شاید بخاطرشان نرفته ای. و هیچکس حتا خودت هم شاید نخواهی فهمید که چرا نرفته ای و اینجایی تا هزار تومانی را بیاندازی روی میز تا کسی ته شیشه را یک نفس برود بالا و بعد بجث جدی کنید بیقه و آن یک نفر دنبال فان بگردد و در پیدا نکردنش ساکت شود.
مست که باشی. خیلی مست که باشی، همه چیز شاید نه اما بیشتر چیزها، همه کس شاید که نه اما بیشتر آدم ها دوست داشته می شوند.
مست که باشی از رابطه های جدیدت شاد می شودی و از رفتن دوستان قدیمت غمگین. خیلی غمگین.
مست که باشی... خیلی مست که باشی....
.
.
.

No comments: