skip to main | skip to sidebar

نقره

Wednesday, July 29, 2009


برای نجات یک انسان
.
.
Posted by نقره at 12:52 PM

No comments:

Post a Comment

Newer Post Older Post Home
Subscribe to: Post Comments (Atom)

Followers

Blog Archive

  • ►  2020 (2)
    • ►  May (1)
    • ►  April (1)
  • ►  2019 (6)
    • ►  August (1)
    • ►  June (1)
    • ►  May (1)
    • ►  February (3)
  • ►  2016 (4)
    • ►  November (2)
    • ►  October (2)
  • ►  2015 (1)
    • ►  February (1)
  • ►  2013 (2)
    • ►  August (1)
    • ►  January (1)
  • ►  2012 (15)
    • ►  December (1)
    • ►  November (1)
    • ►  October (9)
    • ►  May (2)
    • ►  March (1)
    • ►  January (1)
  • ►  2011 (24)
    • ►  November (1)
    • ►  September (1)
    • ►  August (4)
    • ►  July (4)
    • ►  May (2)
    • ►  April (2)
    • ►  March (7)
    • ►  February (1)
    • ►  January (2)
  • ►  2010 (64)
    • ►  December (4)
    • ►  November (4)
    • ►  October (7)
    • ►  September (6)
    • ►  August (3)
    • ►  July (2)
    • ►  June (5)
    • ►  May (5)
    • ►  April (12)
    • ►  March (6)
    • ►  February (6)
    • ►  January (4)
  • ▼  2009 (150)
    • ►  November (5)
    • ►  October (22)
    • ►  September (11)
    • ►  August (23)
    • ▼  July (20)
      • اشکهایم را که بریزم، بغضم که خالی شود، شاید آنوقت ...
      • برای نجات یک انسان..
      • امید خوب است.به شرطی که آدم از خودش شروع کند.آدم ه...
      • آدم وقتی بین رفتن و ماندن مردد باشدشاید تنها موقعی...
      • فکر می کنم که در این لحظهشاید هیچ کس در عالم به من...
      • زل زده ام. فکر می کنم به اندازه صفحه ی شیشه ای مان...
      • خسته...... شکسته و...................دل بستهمن هست...
      • از دست دادن/ از دست رفتن را تجربه می کنیم.بی رای، ...
      • عمو مصطفی عزیزمبا من از تصمیم حرف زدید، از «خواستن...
      • من فكر مي‌كنم يك چيزهايي به گا مي‌رود و ديگر درست ...
      • یک ذرهفقط یک ذره از چیزی که خوب باشدچیز بیشتری نهف...
      • خیلی ترسناکه وقتی داری سعی می کنی خودتو توضیح بدی ...
      • «... یکی از آن بلیط های راه آهن را خریده بود که اگ...
      • Nana del laberinto del faunoJavier Navarrete..
      • این یک داستان تکراری است؛ من ازتو چیزی می خواهم ...
      • از سرِ دلتنگی لابد!...
      • و اینطور می شود که سکوت دیگر سرشار از ناگفته ها نی...
      • ...مهم نیست.ما پرچمی را تا به این جا آوردیم؛آن را ...
      • شده تا بحال که پوستت از توو بخارد؟! آره همون طرفی ...
      • زندگی، مسطح و برهنه ادامه می یافت، در هیچ گوشه ای ...
    • ►  June (9)
    • ►  May (13)
    • ►  April (8)
    • ►  March (12)
    • ►  February (12)
    • ►  January (15)
  • ►  2008 (159)
    • ►  December (7)
    • ►  November (10)
    • ►  October (17)
    • ►  September (7)
    • ►  August (9)
    • ►  July (21)
    • ►  June (22)
    • ►  May (9)
    • ►  April (15)
    • ►  March (18)
    • ►  February (15)
    • ►  January (9)
  • ►  2007 (122)
    • ►  December (20)
    • ►  November (15)
    • ►  October (14)
    • ►  September (13)
    • ►  August (11)
    • ►  July (11)
    • ►  June (8)
    • ►  May (5)
    • ►  April (8)
    • ►  March (7)
    • ►  February (4)
    • ►  January (6)
  • ►  2006 (71)
    • ►  December (4)
    • ►  November (2)
    • ►  October (3)
    • ►  September (3)
    • ►  August (5)
    • ►  July (12)
    • ►  June (2)
    • ►  May (4)
    • ►  April (9)
    • ►  March (12)
    • ►  February (7)
    • ►  January (8)

About Me

نقره
View my complete profile