Saturday, June 28, 2008

بار دیگر ناسازگارم

..........................بی خواب، پرخاشگر، ستیزه جو
یک روز، کار می کنم
گویی حیوانی را شلاق می زنم، هر آنچه را که مقدس است دشنام می گویم..............
و یک صبح تا غروب به پشت می خوابم
................................ با ترانه ای کاهل بر لبانم، چون سیگاری نیفروخته
و این دیوانه ام می کند
.................... خود را نفرین می کنم، دلم به حال خودم می سوزد.
بار دیگر ناسازگارم
......................... بی خواب؛ پرخاشگر، ستیزه جو
این بار نیز در اشتباهم
دلیلی برای ناسازگاری ندارم
آنچه می کنم شرم آور است
.................. زشت است
اما گریزی نیست
..................... به تو حسادت می ورزم
مرا ببخش...

ناظم حکمت