Tuesday, April 27, 2010


کسی در دوردست پیانو می نواخت. پشت چشمان بسته ام درخت بزرگ گیلاس پر از شکوفه بود و باد برگ های ریز و ضعیف را با خود می برد. چشمانم را باز کردم. صدای نواختن همچنان به گوش می رسید. بستمشان. دیگر از درخت گیلاس خبری نبود. خبر بیماری مادر و تصادف کسی با چیزی انتظار می کشید.
نوای پیانو در باد گم شد.
...

2 comments:

amir said...

salam. mibinam ke zendei. mara agar baiad ndari kamijam kon bia sari bezan.movafagh bashi.

نقره said...

اوه بله. زنده ام.