Tuesday, October 09, 2012

 سوم اوت دوهزار و هشت


نمی دانستم با حتا فکر کردن به تو دستهایم و گردنم بویت را می گیرند، بوی آخرین قطره ته شیشه ی عطرت را که روی یقه پیراهنت جا خوش می کرد !
خب