Saturday, March 07, 2009

فکر کرد شاید آنقدرها هم بد نمی شد اگر خودش را پاک می کرد. پاک می شد از همه جا. دیگران؟! شاید مدتی دنبالش می گشتند و بعد عادت می شد برایشان ، گیریم از آن به بعد عکسش را هم می چسباندند روی دیوار.
خم شد و پاک کن زردش را که بی مصرف کف اتاق افتاده بود( آخر از وقتی بزرگ شده بود با روانویس می نوشت و همه می دانند که هیچ پاک کنی روانویس را پاک نمی کند ) برداشت. از انگشت شصت پای چپ شروع کرد. باور کردنی نبود آنقدر تمیز پاک شد که انگار هیچ وقت آنجا نبوده ( انگشت شصت را می گویم)!
لبخند زد. یکساعت بیشتر طول نکشید تا پاک کن زرد باز هم بی مصرف کف اتاق افتاده باشد. شاید حالا که او نبود فضای بیشتری وجود می داشت تا لااقل گلدانهایش آزادانه رشد کنند. گاس هم نه. او دیگرپاک پاک شده بود و این موضوع به او مربوط نمی شد.
.
.
.

No comments: