Wednesday, September 05, 2007

وبلاگ برای دفتر خاطرات مثل هووی جوون و خوشگل و تر و تازه ایه که آقا رو از راه به در می کنه. آقاهه همه ی پزهاش رو با این خوشگله میده ولی اون قدیمی رو کنج میزی٬ زیر تختی٬ دور از دید نامحرم مخفی می کنه. هر چند که حرفهای لحظه ایش رو به این تر و تازه ی دهن لق میگه ( شاید چون ته دلش می خواد که همه بشنون!) ولی هنوزم همه ی رازها و اشکها و قند تو دلش آب شدن ها رو به اون رفیق کهنه هه میگه. ولی به هر حال یه جورایی هووی تازه باعث میشه که دیگه کمتر به قبلیه سر بزنه! هووی دفتر خاطرات من زیاد موفق نبود. یعنی من شوهر تقریبا عادلی بودم واسه جفتشون ولی خب به هر حال آدمه دیگه...
.
امشب می خوام برم دست کنم زیر تختم بعد از یه مدت طولانی درش بیارم. نمی خوام رازهام توی تاریکی زیر تختم بپوسن!