خوشحالم که رسانه های اجتماعی کارشون گرفته و دایره توجه مردم کوچیکتر و حوصه شون کمتر برای خوندن. نتیجه اش اینه که کسی دیگه وبلاگ نمیخونه.
یک جوری فکر میکنم که تمام روزهام توی یک روز خلاصه شده اند. انگار که یک روز رو کپی پیست کنی برای تمام و
روزهای هفته و این برام خیل ترسناکه. شایز این اتفاقیه که برای نود درصد آدم ها میفته.اما نمی دونم نود درصد ادم ها به اتفاق افتادنش آگاه هستن یا نه. شاید دوباره نوشتن اینجا کمک کنه بهم مثل اون دختره مگان بویل.
به ب گفتم انقدر به انگلیسی خونده ام و شنیده ام دیگه به فارسی فکر نمیکنم یعنی فکرهام به فارسی نیست و این نوستن توی دفترم رو سختتر میکنه برام. . نمی دونم شاید اینجا هم انگلیسی قاطیش شد.
همین