Thursday, August 16, 2007

... اما من ساکتم٬ گاهی پیش می آید٬ نه٬ هرگز٬ حتا یک لحظه. مدام هم گریه می کنم. جریان بی وقفه ای است از اشک و کلمه. بی هیچ مکثی برای تفکر. ولی آرام تر حرف می زنم٬ هر سال کمی آرام تر. شاید. کندترهم٬ هر سال کمی کندتر. شاید. گفتنش سخت است. اگر این طور بود مکث ها طولانی تر بود٬ بین کلمه ها٬ جمله ها٬ بخش ها٬ اشک ها٬ با هم اشتباه می گیرم شان٬ کلمه ها و اشک ها را ٬ کلمه هایم اشک هایم هستند٬ چشم هایم دهانم. و در هر مکث کوتاهی٬ باید می شنیدم٬ که آیا اینکه می گویم سکوت است یا نه٬ اینکه می گویم تنها کلمات می شکنندش. اما اصلا چنین چیزی نیست٬ اصلا این چنین نیست٬ همیشه همان زمزمه است٬ که بی وفقه جاری است٬ مثل کلمه ای بی پایان و به همین دلیل بی معنا٬ زیرا آنچه به کلمات معنا می دهد پایان است.
.
;
متن هایی برای هیچ/ ساموئل بکت