Friday, February 24, 2006

ای بابا...

بچه ها در کارگاه چاپ با بدبختی پلیت می سابند دستهاشان از سرما سرخ سرخ شده عین لبو. همه ی آنهایی که یک ذره چاپ فلز سرشان می شود و می توانند اچینگ و آکواتینت را از هم تشخیص بدهند سخت مشغول کارند تا حداقل کارشان در ژوژمان چاپ که اواخر این ماه برگزار می شود در کنار غولهای چاپ ایران (البته نه همه ی همه ی غولها!) قرار بگیرد.
همین غولهای نازنین این روزها در گالری هور نمایشگاهی از آثار لیتوگرافی و کالکوگرافی خودشان بر پا کرده اند. همایون سلیمی٬ احمد وکیلی٬ یعقوب امدادیان٬ داوود امدادیان٬ احمد امین٬ نظر و ابوالفضل بیتویی که هر کدامشان ید طولایی در کار چاپ دارند این بار آثارشان را کنار هم گذاشتند تا بچه های کوچولوی بینوایی مثل ما وقتی پا از گالری بیرون می گذاریم برای چند لحظه هم که شده به این فکر کنیم که چی می شد اگر منم...
من نمی دانم که بعد از اینکه آدم به اندازه کافی پلیت سابید( سابیدن پلیت کار خیلی خیلی سختی هست که کت و کول آدم رو تخریب می کنه) و به اندازه کافی بزرگ شد اندازه ی یک بچه غول می شود تا تند تند برود ممالک فرنگ و چاپ هایی بگیرد که در ایران عزیز امکانش نیست یا نه؟! نمی دانم این چاپها بخاطر طرح و تکنیکشان با ارزش هستند یا بخاطر اینکه هر کسی آه کافی در بساط ندارد تا بتواند در چاپخانه فرانسه به خلق اثر هنری بپردازد.
بگذریم...
بچه ها هنوز هم به سابیدن پلیت مشغولند! حالا با سنباده هزارو پانصد!