علی علوی گفت موزه ی هنرهای معاصر Work Shop گذاشته به ما گفتن بیاین کار کنین ما هم داریم میریم شمام بیاین تماشا. ما هم گفتیم باشه. دوشنبه دور و بر ساعت چهار دوربین رو انداختیم روی دوشمون و رفتیم سمت موزه.
توی محوطه موزه کلی تکنولوژی خوابونده بودن از پروجکشن و دوربین و فیلمبردار گرفته تا کلی بند و بساط نقاشی سوسولی!!! سه پایه های خوشگل تمیز رو مرتب چیده بودن با بومهای سفید کوچیک و بزرگ. ما هم که پیش از این Work Shopبه این پولداری ندیدیم چشمامون همینطوری گرد شده مونده بود تا اینکه دوستان رسیدند و تازه فهمیدیم قضیه از چه قراره...
از طرف گالری نیکزاد به بچه ها گفته بودن Work Shop موزه هست و اسپانسرش همWinsor پاشید بیاید بر و بچ هم با این فکر که آخ جون بریم کار فرهنگی می کنیم و ما هم که کارمون درسته و ... اینا پاشده بودن اومده بودن غافل از اینکه اونهمه تکنولوژی بی هدف یه جا جمع نمیشه. ورک شاپ بهانه داشت: حمایت از مردم مظلوم لبنان!
بچه ها نمی دونن باید کار کنن یا نه. معمولا صاحبان گالریها که گروه یا کسی روSuport می کنن برای شرکت توی Work Shop تمام شرایط رو اطلاع میدن حالا ما که نفهمیدیم واقعا گالری نیکزاد از جریان خبر نداشت یا به دلایل محافظه کارانه منکر شده بود. به هر حال تمام اعضا که جمع شدن به این نتیجه رسیدن که تمام این جریان یه سو استفاده است از آدمهایی که میان اینجا چون موضوع اصلا فرهنگ و حمایت واین چیزا نبود فقط تبلیغات بود و بس. قرار بر این شد که به عنوان یک گروه توی این کار شرکت نکنن و هرکس خودش تصمیم بگیره که میخواد کار کنه یا نه. در آخر هم هیچ کدوم از بچه های گروه شرکت نکردند و همه رفتیم موزه رو ببینیم که گنجینه ی معاصرش رو رو کرده بود!
درسته که یک مقداری رفتیم سر کار و الاف شدیم اما این جریان یه چند تا نکته داشت:
اولاخوش گذشت.
دوما بعد از مدتی همه ی بچه ها رو باهم دیدم.
سوما این برنامه ی موزه رو که به علت تنبلی مفرط هی عقب می انداختم بالاخره دیدم.
چارما یه نمونه ی خیلی خوب از کار و تصمیم گیری گروهی رو دیدم.
از همه مهمتر پنجما فرستنده ی اس ام اس های مشکوکی رو که برام میومد پیدا کردم.
ششما آخرش نفهمیدیم اونهمه دستمال توالت که اردلان با خودش آورده بود برای چی بود!
هفتما... هفتما هم نداره!
راستی یادم رفت بگم اسپانسری Winsor هم الکی بود و اسپانسر جریان شرکت Vesta است.