این پست راه طولانی ای پشت سر گذاشته تا به اینجا رسیده. از دوشنبه به شنبه به پنج شنبه و باقی روزهای هفته تغییر کرده تا رسیده به چهارشنبه ی بیشتر از شش ماه بعد. سفر به آینده. در این شش ماه چه ها که نگذشته. به من و ما و بیشتر دنیا یا دنیای من لااقل.
همین حالا که دست بکار نوشتن ادامه ی این پست شدم از این پاراگراف بالا یکی دو ماهی گذشته و امروز شنبه است و بازهم اتفاق های بیشتری افتاده.
یک ماه گذشته تقریبا هرروز به نوشتن فکر کرده ام نه نوشتن موضوع خاصی اینکه انقدر روزهام در هم قاطی شده اند به نظرم میاد فقط یک روز رو زنده گی کرده ام. اتفاق عجیبیه برای من که زنده گی ام پیش از این ماجراها هم فرق چندانی با این که امروز میگذره نداشته تنها تفاوت خیلی بزرگش که در آگاهی ام هست و دچار افسردگی و اضطرابم میکنه نبود امکان سفره. فکر میکنم ذهنم برای جبران این کمبود دست به جوریدن خاطره سفرهای گذشته زده. بدون اینکه دنبالش بروم یا با چیزی روبرو بشوم که یادآور سفر باشه ناگهان صحنه ای از سفرهای گذشته برام تصویر میشه که دلتنگی بیقراری سفر رو تشدید میکنه. یک جوری شاید شبیه دوران کهولت باشه که ازدست از ساختن خاطره جدید کوتاهه و مشغول نشخوار خاطرات گذشته میشه.
وسوسه نوشتن و ثبت کردن هم شاید ادامه ی همین نیازه همین چنگ انداختن به هر چیز در دسترس و نمک دود کردنش برای روز مبادا. خودم رو گول میزنم که امید به معجزه دارم از نوشتن.
همین حالا که دست بکار نوشتن ادامه ی این پست شدم از این پاراگراف بالا یکی دو ماهی گذشته و امروز شنبه است و بازهم اتفاق های بیشتری افتاده.
یک ماه گذشته تقریبا هرروز به نوشتن فکر کرده ام نه نوشتن موضوع خاصی اینکه انقدر روزهام در هم قاطی شده اند به نظرم میاد فقط یک روز رو زنده گی کرده ام. اتفاق عجیبیه برای من که زنده گی ام پیش از این ماجراها هم فرق چندانی با این که امروز میگذره نداشته تنها تفاوت خیلی بزرگش که در آگاهی ام هست و دچار افسردگی و اضطرابم میکنه نبود امکان سفره. فکر میکنم ذهنم برای جبران این کمبود دست به جوریدن خاطره سفرهای گذشته زده. بدون اینکه دنبالش بروم یا با چیزی روبرو بشوم که یادآور سفر باشه ناگهان صحنه ای از سفرهای گذشته برام تصویر میشه که دلتنگی بیقراری سفر رو تشدید میکنه. یک جوری شاید شبیه دوران کهولت باشه که ازدست از ساختن خاطره جدید کوتاهه و مشغول نشخوار خاطرات گذشته میشه.
وسوسه نوشتن و ثبت کردن هم شاید ادامه ی همین نیازه همین چنگ انداختن به هر چیز در دسترس و نمک دود کردنش برای روز مبادا. خودم رو گول میزنم که امید به معجزه دارم از نوشتن.