Wednesday, May 23, 2007

بعد از ایستاده غذا خوردن از چیزی که خیلی بدم میاد اینه که بهم بگن :" روسریتو بکش جلو"!

Saturday, May 19, 2007

داشتم خوابت رو می دیدم!
خیلی غیر منتظره بود. بعد از یکسال بدون هیچ مقدمه ای خوابت رو دیدم. پارسال همین روزا بود دیگه نه؟! خواب می دیدم که اتفاقی دیدمت. حدس بزن کجا؟... بهشت زهرا! توی یه قطعه ای پر از قبرهای خالی. من نشسته بودم بالای یکی از همون سوراخ های تاریک دو طبقه که تو می گفتی قبر اکبر رادیه! چندین متر اونطرف تر عده ای داشتن مرده شون رو چال می کردن. بالاخره اون وقتی رسیده بود که میخواستی باهام حرف بزنی و بهم بگی چرا؟ متاسف بودی و با بغض توی گلوت حرف میزدی. ولی پشیمون نبودی. منم پشیمون نیستم! اریبهشت و خرداد پارسال بخاطر تو چیزایی بهم دادن که ممکن بود بدون رفاقتت تا آخر عمر بدست نیارم! اولین تجربه ها که باعث شد خیلی خودمو بشناسم٬ درونمو کشف کنم و بخاطرش صدها بار ازت متشکرم. تو یا هر کسی که ازش نقل قول می کردی راست می گفتین " شکفتن تجربه ی دردناکی است" و من اینو عمیقا درک کردم... حالا که بچه ی خوبی بودم و درسم رو خوب یادگرفتم توام یه لوطی گری کن٬ مرامی اون دفترچه ی منو برام بیار! به درد تو که نمی خوره ولی این دل صاب مرده مارو آروم میکنه به مولا!!

Friday, May 18, 2007

اولش یه نقطه ای روی پوست آدم درد می گیره. فرداش اون نقطه قرمز میشه و کمی هم دردناک. روز سوم یه کم هم برجسته میشه و اگه لمسش کنی یه چیز سفت هم زیر پوستت احساس میشه. روز چهارم به برجسته ترین و ملتهب ترین حالت خودش رسیده ولی هنوز نمیشه زیاد باهاش ور رفت چون خیلی دردناکه و فشار دادنش اونو از بین نمی بره فقط عذابت رو بیشتر می کنه. هنوز باید صبر کنی. صبر کنی تا حسابی برسه و آماده باشه تا وقتی که بهش فشار میاری هر چیزی که توش هست بزنه بیرون.
روز پنجم که دستت می خوره بهش می بینی که دردت نیومد! و فقط برجستگیش رو احساس کردی پس یه دستمال بر میداری و میری جلوی آینه و با یه فشار کوچیک هرچی که توشه میریزه بیرون. خیال راحت شده ات رو با یه نفس میدی بیرون ٬ با دستمالت جاشو روی صورتت و چرک و خونای روی آینه رو پاک می کنی. حالا می تونی یه ذره الکل بزنی روش تا یه کم بسوزه و دیگه جاش چیزی درنیاد. به همین راحتی!
.
بگی نگی شبیه جریان بعضی آدمهاست!

Wednesday, May 16, 2007

کاکتوسم مرد!
از اون مرگهای آروم و بی دردسر توی خواب بوده. سه ماهی میشد که مریض بود. این دو هفته ی آخر رنگش بد جوری پریده بود٬ تنش پر از دون دونای سفید بود. امروز از خاک درش آوردم و یه کاکتوس دیگه گذاشتم جاش. به همین ساده گی. یاد مرده های مرگ مغزی افتادم که باقی موندشون رو تقسیم می کنن بین زنده ها و خودشون میرن زیر دو متر تاریکی. می گن گیاه حرف آدم رو می شنوه و عکس العمل نشون میده. اخیرا حرفهام باید خیلی آزارنده بوده باشه که سر دو هفته تموم کرد!
.
پ.ن: حالا چند شب خواب کاکتوس ببینم فقط خواجه حافظ شیرازی می دونه!

Friday, May 11, 2007

در را باز می کنم و هوای تازه و خنک بیرون را می بلعم. پا روی آسفالت خیس کوچه می گذارم و بی هدف قدم می زنم و به هر لبخندی که می بینم سلام می کنم! یک روز نسبتا خوش بهاری است. می روم تا بلندترین نقطه ای که می شناسم٬ روی خاک مرطوب می نشینم و سعی می کنم به حشره ی رنگینی که لهش کردم فکر نکنم. به مستطیلهای کوچک زیر پایم خیره می شوم و نقطه های سیاهی که در میانشان حرکت می کنند. دنبال چه هستند؟... نمی دانم. دراز می کشم و به ابرهای آسمان نگاه می کنم٬ نه... امروز آسمان ندارد. نم باران میزند با بی خیالی به سیگارم پک می زنم و سعی می کنم از بی آسمانی لذت ببرم...
صدای خش خشی نگاهم را از ابرها پایین می کشد. کمی آنطرف تر کلاغی است. زل زده به من تکان نمی خورد. ته سیگارم را که به سمتش پرتاب می کنم آسمان هم پیدا می شود! دهنم مزه ی تلخی می دهد. هوا کم کم گرم می شود و عرق به پیشانی ام می نشیند. بر می گردم. از کوچه ها و خیابانهای آشنا می گذرم به مغازه های آشنا سر می زنم اما چهره ها همه ناآشناست. هوای آلوده به سرفه ام می اندازد. تاکسی می گیرم. راننده ی تاکسی هم حوصله ندارد. منم! سرم داد می کشد که در را آهسته ببندم. به ژوژمان هفته ی آینده ام فکر می کنم که یک اتود تایید شده هم ندارم. به مادر بزرگ مریضم فکر می کنم که دو ماهی می شود ندیده امش. به پولی فکر می کنم که ندارم تا از کول پدر پیاده شوم. به فریاد راننده فکر می کنم٬ به تنبلی هایم٬ به دلتنگی ها... به کلاغ امروز صبح و توهم آسمان. به سر کوچه مان که می رسم خسته ام و نای قدم برداشتن ندارم. از کنار گربه ی خاکستری و کیسه زباله های پاره بی توجه رد می شوم و از صورتهای بی لبخند تنه می خورم. به در خانه می رسم. ته کیفم به سختی کلید را پیدا می کنم. کسی خانه نیست. دست به چراغ نمی زنم و روی تاریکی تختم ولو می شوم. تا سه نشمرده ام که خوابم می برد.