پله های لق لقوی نردبام شکسته دستهایش را به آسمان نمی رسانند و پنجه هایش آنقدر کشیده نمی شوند تا قدش به اندازه ی کافی برای گرفتن ستاره ها بلند باشد.
انگشتانش درد می گیرد، دستانش در خالی هوا معلق می مانند و اشک هایش سرازیر می شوند...
از ستاره ها جز تصویر ی تار در اندوه مردمکانش نماند.
انگشتانش درد می گیرد، دستانش در خالی هوا معلق می مانند و اشک هایش سرازیر می شوند...
از ستاره ها جز تصویر ی تار در اندوه مردمکانش نماند.