Saturday, May 19, 2007

داشتم خوابت رو می دیدم!
خیلی غیر منتظره بود. بعد از یکسال بدون هیچ مقدمه ای خوابت رو دیدم. پارسال همین روزا بود دیگه نه؟! خواب می دیدم که اتفاقی دیدمت. حدس بزن کجا؟... بهشت زهرا! توی یه قطعه ای پر از قبرهای خالی. من نشسته بودم بالای یکی از همون سوراخ های تاریک دو طبقه که تو می گفتی قبر اکبر رادیه! چندین متر اونطرف تر عده ای داشتن مرده شون رو چال می کردن. بالاخره اون وقتی رسیده بود که میخواستی باهام حرف بزنی و بهم بگی چرا؟ متاسف بودی و با بغض توی گلوت حرف میزدی. ولی پشیمون نبودی. منم پشیمون نیستم! اریبهشت و خرداد پارسال بخاطر تو چیزایی بهم دادن که ممکن بود بدون رفاقتت تا آخر عمر بدست نیارم! اولین تجربه ها که باعث شد خیلی خودمو بشناسم٬ درونمو کشف کنم و بخاطرش صدها بار ازت متشکرم. تو یا هر کسی که ازش نقل قول می کردی راست می گفتین " شکفتن تجربه ی دردناکی است" و من اینو عمیقا درک کردم... حالا که بچه ی خوبی بودم و درسم رو خوب یادگرفتم توام یه لوطی گری کن٬ مرامی اون دفترچه ی منو برام بیار! به درد تو که نمی خوره ولی این دل صاب مرده مارو آروم میکنه به مولا!!

No comments: