Tuesday, April 17, 2007

دو تا چشم هست که برق میزنه٬ انگار میخنده. پشت این چشمها پر از انرژیه٬ پر از هدف٬ پر از آزادی. پشت این چشمها یه دنیایی هست که تازه کشفش کردم٬ دنیای آدم هایی که چیزای خوب رو برای همه ی انسانها میخوان٬ آدمهایی که میخوان آزاد زنده گی کنن. پشت این چشمها حرفهایی هست که من تشنه ی شنیدنشونم. این چشمها وقتی حرف میزنن روی آدمها می چرخن و گاهی مکث می کنن اما به من که میرسن از روم می پرن مثل یه صندلی خالی!
آی چشمهای بیشعور من رو این صندلی کوفتی نشسته ام. نمی بینین منو؟!

3 comments:

Anonymous said...

salam
merci
bye.

Anonymous said...

salam. ha gooshet ke tori nashode? be har jahat cheshmhato movazeb bash ke jai ro be atish nakeshe!!!!

Anonymous said...

موندم زیر خروار خروار کار عقب افتاده ... ولی چشم رفیق نقره !