Wednesday, February 07, 2007

سقوط آزاد


گاهی از اینکه آدم می تونه دروغ بگه به شدت خوشحال میشم! از اینکه میشه یه نقاب گنده بزنی روی احساسات و تفکراتت احساس راحتی خیال شدیدی می کنم. فقط فکر کردن به اینکه همه می تونستن هر چیزی رو که از توی ذهنت میگذره ببینن منو دچار اضطراب وحشتناکی می کنه. حس اینکه دیگه هیچ جایی برای پناه گرفتن وجود نداره کافیه که که اصلا قید فکر کردن و حس کردن رو بزنم!
دقیقا مثل وقتیه که یکی دفتر خاطراتت رو بخونه. یهو خالی میشی یه جورایی مثل سقوط آزاد! اولش فکر می کنی برات مهم نیست بعد به این فکر می کنی که توی دفترت چیا نوشته بودی... اینجاست که توی دلت پر از اضطراب میشه و آرزو می کنی ای کاش می تونستی دفترت رو قبل از اینکه دیر بشه پس بگیری. اما کاری از دستت بر نمیاد. پناهگاهت از بین رفته و دیگه تمام نقابهای عالم هم نمی تونن تو رو پشت خودشون مخفی کنن.
حالا فقط میشه بگی:
آی بی روح ترین نقابها و گنده ترین دروغهای دنیا من در این لحظه در برابر شما سر تعظیم فرود میارم و خالصانه ترین ارادات خود را نثار امکان وجود گرانبهای شما می کنم!

7 comments:

Anonymous said...

نقره عزيز سلام

در زمانه‌اي كه زندگي مي‌كنيم داشتن حريمي امن و خصوصي در جهان توهمي بيش نيست . به قول آن عكس معروف همه under surveilance هستيم . تو هم بايد عادت كني در اين دوران نه تنها قيد دفترچه خاطرات داشتن را بزني بلكه همونطور كه خودت گفتي مواظب فكر كردنت هم باشي . به قول معروف همينه كه هست كاريشم نمي شه كرد.

Anonymous said...

ei vai kash zoodtar gofte booodi man ieki az anhara hamin chand rooze pish dadamesh...khoobe 4 ta digero nadadam..

Anonymous said...

ei vai kash zoodtar gofte booodi man ieki az anhara hamin chand rooze pish dadamesh...khoobe 4 ta digero nadadam..

Anonymous said...

عجیبه که آدما درین خصوص دو دسته ن.دسته ای که براشون مهمه که بتونن حریم داشته باشن و دسته ای که دیگران براشون اهمیتی ندران.

Anonymous said...

سلا نقره جون خوبی؟ چه خبرا؟ کجایی؟

Anonymous said...

فکر نمی کنم درست کردن یه حریم و اینکه آدما نتونن بفهمن تو کاملا چه احساسی داری ربطی به دروغ گفتن داشته باشه یعنی تنها راه مرموز بودن دروغ گفتن نیست

Anonymous said...

سلام.............