Saturday, March 18, 2006

یادداشت آخر

شب سال نو همیشه تو فکر سالی هستم که آخرای عمرشه. به کارایی فکر می کنم که کردم٬ آدمایی که پیدا کردم٬ اونایی که گم کردم٬ جاهایی که رفتم٬ رازهایی که کشف کردم...
برخلاف پارسال که همش کار بود(عجب سالی بود!) امسال نصفش کار بود نصفش جستجو. گیرم که این گشتن ها بیشتر درگیرم کرد٬ بیشتر ذهنم رو تاب داد! کلی با مخ رفتم تو دیوار و بعدش با کله ی باند پیچی ادامه دادم. خیلی خوبه وقتی آدم تو کار دلیل همه چیز رو می فهمه ولی وقتی پای خودت میاد وسط٬ وقتی دنبال خودت بگردی٬ تو خودت بگردی و هیچی پیدا نکنی تمام اون لذت یهو مثل حباب پقی می ترکه و یه جور خلاء یه جور گیجی جاش پر میشه.
تو سالی که گذشت به چیزایی فکر کردم که پیش از این جراتش رو نداشتم یا اجازه اش رو به خودم نمی دادم راستش بخاطر بعضیاش تنبیه هم شدم. یه جاهایی اینقدر تو تاریکی دست و پا زدم که بعدش دیگه تو روشنایی هم چشمام نمی دید.
هرچی که بود با همه خوبیاش و کثافت کاریهاش با دروغ هاش ...وای با کوههای صخره ای پر برفش که هیچ زمستونی ندیده بودمشون... همش تموم شد... گذشت... رفت.
حالا فقط می مونه بگم: فرهاد (
سکانس) محمد جعفر پور رودگلی! (مرد مرده) کاوه (همشهری کاوه) علیرضا و محمد (مدایح بی صله) ایمانه (دلتنگی آسمونی) محمد (قهوه و سیگار با برسون,سارتر و فاکنر) سیامک (سینما × سینما) ایراندخت (نشریه زرتشت)پویا (مکانی برای همه کس و هیچ کس) بهزاد (گوهر) و شماهایی که وبلاگتون رو دوست دارم اما نمی شناسمتون سال نو مبارک! آرزو می کنم که هرچی که پارسالا خواستیم و نداشتیم امسال بدست بیاریم (هرچند که معمولا آرزوهای من برآورده نمی شن وگرنه تا حالا نامرئی شده بودم!).