Thursday, January 21, 2010

قراره چی بشه؟

از همان شنبه شوم بود که در زهن مان نقش بست: قراره چی بشه؟ بارها با بهانه یا بدون آن سرهایمان را خم کردیم به سمت هم و پرسیدیم: قراره چی بشه؟
پرسیدیم و هیچ منتظر جواب نبودیم. همه چیز واضح بود. چشمانمان در یک چیز با هم شریک بودند: راهی جز ادامه نبود/نیست. ما متولد دهه شصت بودیم از انقلاب هیچ و از جنگ جز تصاویر مبهمی در ذهنمان نداشتیم، احتیاجی هم به آن نبود. سالهای مدرسه با آن مدیرهای احمق و معلم های پرورشی کپک زده اش و بعد از آن دانشگاه... یا اصلا چرا راه دور برویم همین سانسور نقش هر زنی که کشیدیم، توقیف هر کتابی که دوست داشتیم به جایی رسانده بودمان که مطمئن باشیم ما حق داریم و این حق ماست که ازمان گرفته می شود. حالا...
ما نمی دانیم "قراره چی بشه" شاید ما هیچ ندانیم اما یک چیز را خوب می دانیم : از هر خیابانی که رانده شویم از کوچه ها برمی گردیم. ...راهی جز اینمان نیست.
.
.

No comments: