می خواستم دستهام اندازه ی دستهای سارا می بود. به گمآنم اگر به جای دست های به این گنده گی و انگشت های به این درازی دستهای کوچکی می داشتم دیگر کسی از من انتظار نداشت این همه مسایل سخت را بفهمم و درک کنم . شاید آنوقت می شد که کسی به جای خوب بودن از من می خواست حرف بزنم و همه ی فکرهای کثیف و حس های زشتم را بگویم و نترسم از داوری. شاید کسی می توانست بفهمد که من هیچ قوی نیستم و درآغوشم می گرفت و می گذاشت تا هر قدر که می خواهم گریه کنم و خجالت نکشم از زر زرو بودن.
فقط اگر دستهای کوچکتری می داشتم...
.
.فقط اگر دستهای کوچکتری می داشتم...
.
.
No comments:
Post a Comment