Friday, December 19, 2008

به قول تو عجب روزگار غریبی است!
لاشه ی گرم هر روباهی می تواند گرمای بی رمق آفتاب زیبای آذرماه آخر پاییز را روی تن هامان منجمد کند، مخ خیالبافمان راگوزپیچ کند و کلا از یادمان ببرد که شادی کوچکمان چه عطر هوس انگیزی داشت.
طفلک روزگارمان شاید همان است که ازهمیشه بوده ، ما چه آدم های غریبی شده ایم!
.
.

No comments: