Sunday, August 17, 2008


از پنجره ی اتاقم یه نصفه آسمون آبی می دیدم با یه ساحل شنی گل و گشاد.
... توی خواب!
خشکم زد وقتی چشمام رو باز کردم و برگ های کرم خورده ی پیچک بابا محمد رو دیدم رو تراس!
.
.
.
.

No comments: