در میانشان زندگی می کنی. تعفنشان را فرو می دهی. از کنارشان می گذری. اما ایشان سکوت تو را نشانه ی رضا می پندارند و گلیمشان را بزرگتر از وجود تو می بافند. نگاه هرزه شان لباس را بر تنت می درد٬ دستهای حریصشان وجودت را به لجن می کشاند. با کلام٬ عشق را آلوده ی کثافت ذهنشان می کنند و انسانیت و انسان را حق خویش می دانند. سدی می سازند بر بالای هر رودخانه تا هر بر خلاف آب شنا کننده ای شکار قدرت بی حسابشان باشد. زیرا که اینان مهر ایمان بر پیشانی دارند.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment