Saturday, October 07, 2006

آقا شاپور


آقا شاپور یه راننده ی اتوبوسه.
آقا شاپور مسافرا رو از یه شهر می بره به یه شهر دیگه.
این بار مسافرای آقا شاپور دخترای ترگل ورگل پر سر و صدان.
آقا شاپور هرازچندگاهی اونا رو از توی آینه نگاه می کنه.
دخترا می گن آقا شاپور هیزه.
دخترا با خنده از اتوبوس پیاده میشن.
آقا شاپور هم میره خونش.
...
در رو که باز می کنه صدای خنده ی دخترا رو توی تاریکی اتاق می شنوه.
دستش رو برای پیدا کردن کلید چراغ روی دیوار می کشه.
کلید رو میزنه.
روشنایی لامپ همه ی خنده ها رو توی خودش غرق می کنه.
دست آقا شاپور از دیوار کنده میشه و بی حرکت آویزون می مونه کنارش.
آقا شاپور روی زانو می افته.
سایه ی آقا شاپور روی دیوار می لرزه.
آقا شاپور بازم تنهاست.

5 comments:

Anonymous said...

عجب طرح قشنگی

Anonymous said...

اقا شاپور خودش كنار اومده..مگه شماها يك كاري دستش نديد!!!اخي پيرمرد

Anonymous said...

آخرش رو باحال اومدی

Anonymous said...

چه عکس باحالی!

Anonymous said...

buy tramadol without rx tramadol online purchase - cheap tramadol online uk